روز قبل اصفهان

ساخت وبلاگ
فردا بعد از کلاسم یه راست میخوایم بریم اصفهان

جالبه که دوستمم دقیقا فردا میخواد بیاد اصفهان

گفت داداشمم مرخصی گرفته اونم میاد باهامون

خیالم جمع شد،تو هوای شهری نفس میکشم که اونم هست:)شهری که اون توش بدنیا اومده و اصالتش برمیگرده بهش،بدون خودش قطعا نفس کشیدن تو اون هوا برام سخت میشد

قرار گذاشتیم یه روز با دوستم همو ببینیم و بریم خونه ی هاوانس

پیش خودم دعا دعا میکردم که حداقل اتفاقی ببینمش

بعد گفتم اصفهان از تهران بزرگتره،مگه تاحالا تو تهران اتفاقی دیدیش که الان تو اصفهان ببینیش؟

بعدم به فرض ببینیش،میخوای چیکار کنی؟،نه میتونی ازش بگذری نه میتونی ببینیش،فقط خودت رو لو میدی!

الان اون قسمت اهنگ غزل شاکری رو درک میکنم که میگفت ز شرم عشق اگر به ره ببینمت ندانم چگونه از برابر تو بگذرم من،نه می دهد دلم رضا که بگذرم ز عشقت نه طاقتی که در رخ تو بنگرم من..:)

ولی کاش ببینمش..:)حتی در حال گذر..

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 2:59