جریانات مدرسه

ساخت وبلاگ

چند وقت پیش یه گربه تو مدرسمون زایمان کرد

بچه ها انقد سمتش خوراکی پرتاب کردن فرار کرد رفت

بچه هاش داشتن یکی یکی میمردن که دوتاشونو برداشتیم

یکیشو من اوردم خونه که ازش مراقبت کنم اما کلا یک روز تونستم نگهش دارم،هردوساعت شیر میخواست و باید جیش و پی پیشو میگرفتیم

واگذارش کردم تا یکماهه بشه و بعدش بتونیم نگهش داریم اما متاسفانه دوروز بیشتر زنده نموند و دامپزشک گفت احتمالا مریض بودن که مادره ولشون کرد و رفت

+دوشنبه با مدیر و دوتا دیگه از معاونامون "بجز اون معاون اقامون" رفتیم روستای امامه

کلی خوش گذشت البته تو راه داشتیم چپ میکردیم که به خیر گذشت

امروز بچه ها به طرز عجیبی وحشی شده بودن

وقتی میگم وحشی،یعنی واقعااا وحشی چون من زبونم هیچوقت به این کلمات نمیچرخه

از صبحگاه همین بودن زنگ تفریح دوم دیگه به حدی رسیده بود که همه داشتن به طرز فجیعی همدیگه رو میزدن،زنگو زودتر زدیم سر صفم داشتن همدیگه رو میزدن که معاون اقامون چنان دادی زد که سرجاشون وایستادن،چندتا گلشونو جدا کرد باقیشونم ساکت شدن

دیگه امروز اول همکارارو فرستادیم تو کلاس بعد بچه هارو

زنگ اخر خودمم کلاس داشتم بچه ها سمت هم بطری پرت میکردن درصورتی که تاحالا در طول سال جرات نکرده بودن از این کارا بکنن جلوم

تو این اوضاعم معاون پرورشیمون از شرکت بازی فکری دعوت کرده بود بیان بازی بفروشن و بذارن بچه ها بازی کنن

خودشم مارو با اینا ول کرد رفت اردو،روز قبلشم ولشون کرد من وایستادم تا برن

دیگه امروز با معاون اجراییمون"همون معاون اقاهه" بهش میگفتیم مرگ بر معاونت پرورشی که هرسری یه آتیش میندازی تو مدرسه خودت میری

خلاصه که سرسام گرفتیم و اخرش بچه ها ۳ تا صندلی شکوندن "اشاره کردم که امروز وحشی شده بودن"

از ۱۵ اردیبهشت ثبت نام کلاس اولیا شروع میشه و امیدوارم تو این شلوغی مدرسه به خیر بگذره

انقدر این چندوقت سخت گذشت که بدن درد شدید دارم و الان خوشحالم که فردا تعطیله

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:55