خسته شدم از احساس ناکافی بودن..
امروز دائم این شعر رو با خودم زمزمه میکنم..حال دل منه
من عاقبت ، از اينجا خواهم رفت .
پروانه ای ، که با شب می رفت ،
اين فال را ، براي دلم ديد .
ديری است ،
مثل ستاره ها ، چمدانم را ،
از شوق ماهيان و تنهايی خودم ،
پر کرده ام ، ولی ،
مهلت نمی دهند ، که مثل کبوتری ،
در شرم صبح ، پر بگشايم .
با يک سبد ترانه و لبخند ،
خود را به کاروان ، برسانم .
اما ،
من عاقبت ، از اينجا خواهم رفت .
پروانه ای ، که با شب می رفت ،
اين فال را ، برای دلم ديد .
دکتر نوشت...برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 23