صبح ها

ساخت وبلاگ

تایم کاری منو اقای میم باهم فرق داره

اون زودتر باید راه بیوفته اما گاهی صبح ها همدیگه رو قبل از رفتن به سرکار میبینیم

یه وقتایی درحالی که چشمام باز نمیشه بهش غر میزنم و میگم کاش یه زن خانه دار بودم که خونم تمیز و مرتب بود

بوی قرمه سبزیم تا سرکوچه میومد و همه دغدغم این بود که خواهرشوهر و مادرشوهرم چی گفتن

ولی بعدش که میرسم سرکار و خواب از سرم میپره میگم خداروشکر که سرکار میرم

فکر کنم اگر کارمند رسمی نبودم تا الان بارها انصراف خودمو اعلام کرده بودم

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 17:25