روز بله برون من

ساخت وبلاگ

روز قبل از بله برون تقریبا همه چیز دیگه اوکی شده بود و خانواده ها زحمت همه چیزو کشیده بودن

از نوبت گرفتن توی ارایشگاه تا گل آرایی استند و درست کردن جایگاه و چیدن صندلیا

روز قبل از بله برون قرار شد بریم ازمایش که خیالمون جمع باشه که این چهارماهی که باهمیم خونمون بهم میخوره

اما انقدر ازمایشگاها شلوغ بود که نشد ازمایش بدیم

شلوغیشم بخاطر ایام شعبان و تعطیل بودن این چند وقت بود

قرار شد بریم ناهار بیرون و داشتیم میرفتیم که یهویی سر تقاطع تصادف کردیم:|

با کسی که تصادف کردیم ادم خیلی خوبی بود و بهمون گفت بریم و هزینه خرابی ماشینشم نمیخواد بدیم

وقتی رسیدم خونه از خستگی بیهوش شدم

صبح زود بیدارشدم و رفتم ارایشگاه

دقیقاهمون مدل مو و ارایشی که دوست داشتم شدیه ارایش صورتی نود،با اینکه خیلی لایت بود اما کلی تغییر کرده بودم

توربانم رو با خودم برده بودم و روی سرم سفتش کرد

اقای میم اومد ارایشگاه دنبالم و باهم رفتیم کیکمونو گرفتیم

ناهار برای اینکه رژم پاک نشه سیب زمینی سرخ کرده خوردیم

چیزی حدود نیم ساعت باهم صحبت کردیم و بهم گفت که باورش نمیشه من دارم زنش میشم

حقیقش نه تنها برای اون برای من که خیلی غیرقابل باور بود!

رسیدم خونه و لباسمو پوشیدم،لباسم یه پیرهن صورتی بود که با توربانم ست دوخته بودم،بعدش که از اتاق اومدم بیرون خواهرام شوهر خواهرام آهنگ گذاشتن کلی رقصیدیم باهم

همسایه طبقه بالاییمون یه سبد گل بزرگ اورد برای تبریک

با گل ارایی که خودمون داشتیم گل بارون شده بودم دیگه

دیگه خانواده اقای میم اومدن با سبدای بله برون و یه سبد گل بزرگ رز قرمز و گل عروس

این عکس گلم

یکم نشستیم و اعضای خانواده رو معرفی کردن بهم

چون فقط دوتا خانواده ها بودیم همه زود باهم جور شدن

عاقد وقتی اومد ازم پرسید مهریه ت یه سکه تمامه دیگه؟گفتم نه دوس دارم یه دسته گل باشه

سوره نور رو باز کردیم و عاقد شروع به خوندن خطبه صیغه کرد

تمام مدت من به قرآن نگاه میکردم و اقای میم به من..!

و خواهرم میگفت این عاشقانه ترین قابی بوده که دیده!

بعد از خوندن خطبه همه باهم عکس گرفتیم

وقتی مهمونا رفتن با اقای میم یکم حرف زدیم و بهش گفتم حس میکنم از وقتی که خطبه رو خوندن حسم بهش تغییر کرده و عمیق تر شده

اخرشب جفتمون از خستگی بیهوش شدیم

و این هفته کلشو از صبح تا شب باهم بودیم و کل تهرانو گشتیم

و به این صورت من وقت نکردم بیام بهتون سر بزنم

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 1:36