تولدش

ساخت وبلاگ
امروز چهارم اسفند به وقت تولدشه

هوم..دوست داشتم باهاش تولدش رو جشن بگیرم،نذارم برعکس همه ی تولداش روزای تولدش ناراحت باشه

ولی من تنها کاری که میتونم بکنم اینکه آهنگ زندوکیلی رو بذارم و با خودم زمزمه ش کنم " زیبای من در جشن میلاد تو و زیبایی تو من آخرین شمعم که میخواهم بمیرم باورم کن.."

خوب من.. وقتی اولین بار دیدمت چشمات برای من با همه ی عالم فرق داشت..فکر میکردم از همه ی عالم تو قسمت منی..

یک سال گذشت..یک سال گذشت تا باور کنم ما قسمت هم نیستیم و من اشتباه کردم که دوستت داشتم..یک سال زمان برد تا بفهمم چشمای تو به من دروغ گفت..!

قطعا هیچوقت هیچکس معنی یکسال انتظار و دوست داشتن یواشکی رو نمیفهمه،یک سال انتظار یعنی هر لحظه ی این یک سال همه ی وجودم بی قرار تو بود

یک سال یعنی هر روز از تو شنیدن و تظاهر به بی تفاوتی..!

تو هیچوقت نفس تنگی من از اومدن اسمت رو درک نمیکنی..!

شاید اصلا نفهمی که یک نفری یک سال چشم به راهت بود

شاید هیچوقتم نفهمی یک نفر بعد از یک سال درست تو شب تولدت تصمیم گرفت دیگه دوستت نداشته باشه

تو هیچوقت نمیفهمی من چقدر برای این تصمیمم خرد شدم..چقدر سوختم..چقدر اشک ریختم..

من خوب میدونم ما قسمت هم نیستیم و من الکی پافشاری میکردم برای به تو رسیدن..

به خودم قول داده بودم اگر تا قبل از تولدت بهت نرسیدم قیدتو بزنم..اما تو هیچوقت منو ندیدی..یا شایدم نخواستی که ببینی..برای همین میخوام پای قولی که به خودم دادم وایستم!

تولد بیست و هفت سالگیت مبارک آرزوی دست نیافتنی من

تو قطعا هیچوقت نمیفهمی یه نفری شب تولدت چقدر برات اشک ریخته:)

+دوستان شرمنده که این چندوقت بهتون سر نزدم و کامنت هارو جواب ندادم،تک تک کامنتاتون رو میخونم اما واقعا توان جواب دادن بهشون رو ندارم

مطمئنا شما تنها کسایی هستید که میتونید تو این موقعیتم بهم انرژی بدید

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 2:59