تئاتر و استاد نامه

ساخت وبلاگ

استاد ویولنم ازم دعوت کرده بود برم تئاتری که اهنگ سازیش رو انجام داده بود رو ببینم

سه شنبه من از صبح مدرسه بودم و ساعت یک تا پنج رفتم دانشگاه

هوا بارونی و سرد بود،بدو بدو موقع برگشت رفتم گل فروشی و یه باکس گل با رنگ های پاییزی سفارش دادم،خیلی براش حساسیت بخرج دادم و گل فروشه رو تا حد زیادی روانی کردم

وقتی رسیدم خونه ساعت شش و نیم شده بود،عجله ای ناهار و شاممو باهم یکی کردم و خوردم و اماده شدم که برم،انقدر زیر بارون راه رفته بودم یکم تب داشتم و لپام گل انداخته بود

تا ساعت هفت و نیم اماده شدم و زنگ زدم به مامانم و گفتم که دارم میرم تئاتر شب دیرمیرسم نگران نباش اگر گوشیم خاموش بود چون تو تئاتر گوشیمو خاموش میکنم

اسنپ گرفتم و رفتم خانه هنرمندان،ساعت نه تئاتر شروع شد،استادم علاوه بر آهنگ سازی گیتار و قسمت هایی از خوانندگی و اجرا رو به عهده داشت،از حق نگذریم کار خیییلی قوی بود،انقدری موسیقیش قوی و خوب بود که با وجود عالی بودن موضوع و بازی های تئاتر هیچکدومشون بجز موسیقی به چشم نمیومدن

بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه تئاتر تموم شد و من رفتم پیش استادم،خیلییی خوشحال شد منو دید و باورش نمیشد براش گل گرفتمهی میگفت وای چقدر زحمت کشیدید من خیلی خوشحال شدم،ازم درمورد اجرا پرسید و بهش گفتم فوق العاده بود خسته نباشید،فردا که دیدمتون کامل براتون میگم

از در سالن اومدم بیرون ساعت یازده شب شده بود،بارون خیلییی شدید میبارید،با کلی صلوات اسنپ گرفتم و خداروشکر زود راننده قبول کرد و ساعت یازده و نیم خونه بودم

صبحش ساعت یازده کلاس ویولن داشتم و تا رسیدم بخاطر پله ها نفسم نمیومد،استادم برام اب ریخت و تا اب بخورم گفت ممنونم برام گل اوردید خیلی شرمنده م کردید،خوشتون اومد از تئاتر؟

حدود نیم ساعت داشتیم باهم تئاتر رو نقد میکردیم و تهش گفت کارگردان هرشب داره یه قطعه از موسیقی رو حذف میکنه چون میگه موسیقی قوی تر از تئاتره و کسی اجرا رو نمیبینه فقط از موسیقی به عنوان نقطه قوت اسم میبرن

بعد از اینکه ویولن زدیم و تمریناتم رو داد فهمید خیلی خستم و دیگه دارم کم میارم

حتی نتونسته بودم خوب ویولن تمرین کنم

این چند وقت انقدر سرم شلوغه که همش در حال دویدنم،تمام مدت تو مترو وقتی داشتم میرفتم تو کلاس به خودم میگفتم کاش یه روز بدون هیچ کاری بمونم خونه خسته شدم از دویدن

من حتی جمعه ها هم کلاس میرم،دیگه بدنم توان و کشش نداره..

گفت من خستگی و ناامیدیت رو میبینم،حتی میدونم دوروز ویولن تمرین کردی و بخاطر مشغله ت دیگه تمرین نکردی

برات یه چیزی میخوام بگم که تو همه جای زندگیت بدردت میخوره

رفت پای تخته برام سه تا کلمه رو به ترتیب از پایین به بالا نوشت

شکست...بقا...موفقیت

بهم گفت وقتی یه کاری رو شروع میکنی رو نقطه شکستی،هی تمرین میکنی عین یه نمودار میره رو نقطه بقا، اگر رسیدی به نقطه بقا و تمرین نکنی و حتی بخوای راکد سرجات وایستی دوباره برمیگردی به نقطه شکست!

مثلا یه پولی وام میگیری و از شکست میای به بقا ،اگر بگی کافیه برام و به همون قانع باشی به موفقیت نمیرسی و دوباره برمیگردی به نقطه شکست!

الان میدونم داری کار میکنی،دانشگاهت هست،برای کنکور ارشد داری میخونی،تمرین ویولنت هست،کلاسای دیگت هست..!
اما جدی میگم اگر میخوای به نقطه شکست نرسی و به موفقیت و حتی بالاتر از موفقیت برسی باید تمرین کنی

یه روز یه کاری رو انجام ندی عقب میوفتی

از من میشنوی میگم نخواب!تا کارت تموم نشده نخواب!من دوره کارشناسیم هفت صبح میرفتم دانشگاه تا هشت،تا برگردم خوابگاه و غذابخورم میشد ساعت نه،میخوابیدم تا دوازده اما بیدارمیشدم بعدش میرفتم تو موتور خونه خوابگاه تو طبقه منفی سه و تا هفت صبح که کلاس داشتم تمرین میکردم بعد میومدم بالا اماده میشدم میرفتم کلاس!

حتی یه روزی جا موندم از سرویس چون اومدم بالا دیدم ساعت یازده و من این همه مدت داشتم تمرین میکردم،اما تمام موفقیتم رو اون موقع کسب کردم

وقتی حرف میزد بغضم بیشتر میشد،خسته بودم خیلی و این حرفا کاملا به جا بود

بهش گفتم ممنونم از حرفاتون بیشتر از تمرین ویولن به این حرفاتون احتیاج داشتم

خیلی کمکم کردید فراموششون نمیکنم

الان هروقت خسته میشم یاد حرفاش میوفتم و زود شروع به تمرین و درس خوندن میکنم

مطمئنم همیشه دعاش میکنم

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 98 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:04