کلاس ویالن

ساخت وبلاگ

دیروز روز عجیبی بود برام صبح بزور از خواب بیدارشدم و رفتم کلاس ویالن

وقتی رسیدم با استادم درمورد یکی از دوستام که میخواست پیشش کلاس سه تار بره حرف زدیم

دوستم گفته بود جلسه اول باهام بیا غریبی میکنم و اینا

که من بهش میگفتم نمیتونم بیام استادمم دوتا تایم پشت سرهم براش نمونده بود که بده به ما

بعد استادم خندید گفت این بچه بازیا چیه چند روز دیگه وقت شوهر کردن دوستته

بعد گفت منو میبینی؟من یبار ازدواج کردم و جدا شدم،اصلا وقتی گفت از تعجب داشتم شاخ درمیوردم اخه متولد هفتاد دوء

بهش گفتم کی ازدواج کردید کی جدا شدید؟!گفت بیست و یک سالگی ازدواج کردم،چهار سال پیش

دوماه عقد بودیم بعد دختره مهریه و نفقه ش رو گذاشت اجرا!

برام باورش سخت بود!گفتم چجوری اخه؟دوماهه؟قبلش اشنا نبودید؟

گفت فامیل دور ما بود مامانم گفت خانوادشون خوبن بریم خواستگاری

بعد از سه جلسه خواستگاری عقد کردیم!بعد از دوماهم یهویی دختره رفت مهرشو گذاشت اجرا سیصد و چهارده تا سکه مهرش بود یک میلیارد و خورده ای بود من صدتومنشو دادم

تابستون امسال تازه تموم شد

گفتم دوسش داشتید؟گفت تا اومدم عاشقش بشم جدا شدیم،اون پنج جلسه مشاوره قبل از طلاقی که رفتیم بهمون گفت شما دوتا اصلا بهم نمیخورید،این مشاوره رو ما باید قبلش میرفتیم خیلی عجله کردیم گفتم پس دوسش نداشتید چرا ازدواج کردید؟گفت غریزه!غریزه به اینکه دوست داری دوست داشته باشی کسی رو و دوست داشته بشی

بهم گفت یه استادی داشتیم یه حرف خیلی خوبی زده بود کاش اون موقع به حرفش گوش داده بودم

گفته بود خودتو انقدر غرق کار کن که عاشق نشی

الان درکش میکنم و تلاش میکنم تو کارم،بهش گفتم حرفتونو قبول دارم منم دارم همین کارو میکنم ازدواج کردن و عاشق شدن تو این اوضاع جامعه اشتباهه

اما بهتون بگم تو این شلوغیاتون جوری که خودتون نمیفهمید یهو به خودتون میاید و میبینید عاشق شدید!دست خودتون نیس عاشق شدن!

خندید گفت حداقل تلاشمو میکنم

تا اخر کلاس وقتی تایم استراحتم میشد حرف میزدیم و من متوجه ناراحتیش شده بودم

یکم با شوخی فضای کلاسو عوض کردم و خندیدیم اخر کلاسم با خندیدن همراهیم کرد

اما تمام روز داشتم بهش فکر میکردم و براش ناراحت بودم

چون خیلی پسر ساده و خوبیه و خیلی جاها کمکم کرده

امیدوارم یه روزی انقدری غرق خوشبختی بشه که سختیای زندگیشو فراموش کنه

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 92 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:04