دکتر نوشت

ساخت وبلاگ
شنبه رفتم پیش دکتر و از چشمام عکس انداخت و قطره ریخت

قطره ش جوری بود که چشم رو به نور حساس میکرد و اصلا نمیشد جایی رو دید،منم نمیدونستم اینجوری میشم برای همین بدون همراه رفته بودم

وقتی نتیجه عکسارو بردم پیش دکتر،دکتر گفت چشم راستت هیچ مشکلی نداره اما چشم چپت مشکل داره،خانوادگی ارث قوز قرنیه دارید؟بهش گفتم اصلا تاحالا تو خانواده و فامیل چنین چیزی نداشتیم

گفت پس لابد بخاطر استفاده از لنزه،برو هفته ی دیگه بیا دوباره عکس بنداز ببینم چی میشه

حرفش خیلی حالمو بد کرد،دقیقا روز تولد داداش دوستم بود و دوستم میخواست داداشش رو سورپرایز کنه،بهش گفته بودم سبدگل چه شکلی بگیره و از کجا کیک بخره،از در بیمارستان اومدن بیرون دوستم زنگ زد بپرسه دارم برمیگردم یا نه منم همون موقع پشت تلفن زدم زیر گریه

دوس نداشتم تو خوشحالیش حالش رو بد کنم اما اون لحظه حس کردم تنها ترین آدم رو زمینم

کسی همراهم نبود،چشمام جایی رو نمیدید،بهم گفته بودن چشم چپت مشکل داره و نمیتونی عمل کنی و این ینی تا آخر عمر تحمل کردن عینک،و از همه بدتر اینکه گوشیم باتریش داشت تموم میشو و چون چشمم جایی رو نمیدید نمیتونستم اسنپ بگیرم و برگردم خونه

خلاصه به هر جون کندنی بود اسنپ گرفتم و به راننده گفتم خودت منو پیدا کن من جایی رو نمیبینم

توی ماشین که نشستم یکم گریه کردم تازه داشت حالم خوب میشد که یه آهنگ غمگین تولد گذاشت:/

اما من همون روز فهمیدم غم های بزرگتری مثل سلامتی وجود داره

خیلی طول کشید تا باهاش کنار بیام،امیدوارم شنبه که رفتم بهم بگه مشکلت حل شده و نوبت عمل بهم بده

دکتر نوشت...
ما را در سایت دکتر نوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-memories-t بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 2:59