دکتر نوشت

متن مرتبط با «مستقل» در سایت دکتر نوشت نوشته شده است

مستقل بودن

  • ما اکثر روزا باهم دیگه خوبیم یا اگر بحثی باشه انقدر کوتاهه که زود حل میشهاما روزایی که من تعطیلم و اقای میم باید بره سرکار هرروز یک بحثی هست که صبحا باید شروع بشه و تا اخرشب اعصاب من بهم ریخته باشه!اونم اینکه هرروز صبح مادرشوهرم زنگ میزنه اقای میم رو بیدار کنه از خوابنه یکبار بلکه دو سه بار زنگ میزنه!اوایل به خونه زنگ میزد منم چندبار بیدارشدم با صدای خواب آلود تلفنو جواب دادم گفتم سرکار نیستم و امروز خونمکه بنده خدا خجالت کشید و دیگه زنگ نزد خونهاز اون روز به گوشی اقای میم زنگ میزنهفرقی نداره ساعت ۵ صبح باشه یا نهدر هرصورت تا وقتی اقای میم نگه من دارم میرم بیرون اوضاع همینهاین موضوع رو من از چشم مادرشوهرم نمیبینم چون میدونم از روی محبت این کارو میکنهاز چشم اقای میم میبینم که همچنان به خانوادش وابسته ست و نمیتونه مستقل عمل کنه!این موضوع برای منی که همیشه مستقل بودم و تا مشکلی حاد نشده باشه به خانوادم خبر ندادم خیلی معضل بزرگیهو شما اینو فقط تو بیدارشدن صبح نبینید!مثلا قراره یه تصمیمی برای زندگیمون بگیریمباهم مشورت میکنیم و به نتیجه میرسیممیبینم زنگ زده به خانوادش مشورت بگیره تا تایید اوناروهم بگیره!و چیزی که بیشتر از همههه رو مخمه اینکه بارها درمورد اینکه چرا دوس ندارم فعلا بچه دار بشیم صحبت کردیم و به نتیجه رسیدیمهرسری مامانش اینا گفتن دیگه وقتشه که بچتونو بغل بگیرید اومد خونه و شروع کرد که بیا فلان کارو کردیم بعدش بچه دار بشیمازدواج کردن با تک پسر این سختیارو داره و من ازش میترسیدم و سرم اومدهیچکدوم از خواهرشوهرام اینجوری نیست وضعیت زندگیشونامروز از صبح که بیدارشدیم سر این موضوع دعوا کردیم تا غروب اخرش جفتمون کوتاه اومدیم و گفت باشه به مامانم میگم زنگ نزنهخواهشا اگر راهکاری , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها